هليا جونيهليا جوني، تا این لحظه: 21 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
وبلاگ منوبلاگ من، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

♥نوشته هايي از هليا♥

داستان هاي موفقيت

پیرد مرد و سوار پیرمرد روی نیمكت نشسته بود و كلاهش را روی سرش كشیده بود و استراحت می كرد. سواری نزدیك شد و از او پرسید:   هی پیرمرد ! مردم این شهر چه جور آدمهاییند؟   پیرمرد پرسید: مردم شهر تو چه جوریند؟   گفت: مزخرف !   پیرمرد گفت: اینجا هم همینطور.    بعد از چند ساعت سوار دیگری نزدیك شد و  سؤال کرد: پدر جان , مردم این شهر چه جور آدم هایی هستند؟ پیرمرد باز هم از او پرسید :مردم شهر تو چه جوریند؟    گفت: خب ! مهربونند.     پیرمرد گفت: اینجا هم همینطور !            ...
27 تير 1394
1